دلنوشته
داغ و شادکامی صحبتی با دل محزون با عزیزی که دل را ببرد به نام خدایی که اختیار نفوس به دست اوست و هرگاه اراده نماید دفتر عمر بشر بسته می شود تا در عالم ازلی دوباره گشوده شود و ...
ماه من غصه چرا ! آسمان را بنگر ماه من غصه چرا ! آسمان را بنگر، که هنوز ، بعد صدها شب و روز مثل آن روز نخست گرم و آبی و پر از مهر، به ما میخندد ! یا ...
پیش نوشت: زمانی که در اردوی تابستانی مرکز المپیاد، برای المپیاد فیزیک شرکت میکردم، مریم میرزاخانی هم آنجا بین ما بود. همه میدانستند دانش آموز مستعدی است. با دانش آموزان دیگری که آنجا بودند به طرز معناداری فاصله داشت. پسرها ...
روزهای زیادی را با تو گذراندم خانم مریم میراخانی. روزهایی که در کنارت بوده ام اما فقط من میدانستم. روزهای زیادی روی صندلی های دانشگاه شریف نشستم به امید اینکه شاید تو بر روی یکی از این صندلی ها مینشستی ...