تجربه مهاجرت میسا | مصاحبه با میسا و چالش های پیش روی مهاجرت وی به کانادا

تجربه مهاجرت میسا
4.4/5 - (7 امتیاز)

عناوین مقاله:

تجربه مهاجرت میسا و چالش های پیش روی مهاجرت وی به کانادا

رتبه قبولی شما در کنکور چند شده و در چه دانشگاهی پذیرش گرفتید؟

تجربه مهاجرت میسا | رتبه کنکور من ۳۴۹۵ شد. خییییلی خوب یادمه چون ۵ تا فاصله داشتم تا رند بشه ۳۵۰۰ ، رشته من در دبیرستان ریاضی بود و سال ۹۰ با این رتبه از رشته ریاضی میشد دانشگاه شهید بهشتی مدیریت خواند اما به علت جو زیادی که منو گرفته بود گفتم نه خیر. من مدیریت بخوانم؟ فقط مهندسی اونم برق. در کل ریاضی من عالی بود اما فیزیکم خیلی بد بود. از اونجایی که نمی خواستم خارج از تهران باشه و با اون رتبه نمیتونستم سراسری در تهران بخونم مجبور شدم چیزی دیگه رو انتخاب کنم.

چی بود ؟ برق الکترونیک دانشگاه علم و فرهنگ .

اولین انتخابم همین بود و همونم متاسفانه قبول شدم.

روز اول رفتم سر کلاس برنامه نویسی دیدم؛ وای من! همه پسر هستن و فقط چهارتا دختر هستن. از اونجایی که من روحیه ام خیلی خوبه و میگم و میخندم و شوخی میکنم، دیدم نه!!!! اینها اصلا جدی تر از این حرفها هستن و از لحاظ روحی کلا نه رشته و نه بچه هاش هیچ جوره شبیه من نبودن.

دوسال گذشت و یک روز سر کلاس مدار منطقی بودم و دیدم دیگه واقعا هیچی نمی فهمم. استادم مدیر گروه دانشکده برق بود. گفتم استاد میشه برم بیرون؟ گفت کجا؟ گفتم میخوام برم طبقه پنجم تغییر رشته بدم (با خنده)

فکر کرد که دارم شوخی میکنم، اما جدی رفتم و ……

فرم تغییر رشته رو امضا کردم و اونجا شد که رفتم دانشکده مدیریت و مدیریت بازرگانی خواندم.

خیلیییییی خیلییییی سعی کردم ببینم که آیا می تونم انتقالی بگیرم برم شهید بهشتی. چون می تونستم با رتبه ام اونجا مدیریت بخوانم اما بهم گفتن بیشتر از ۱۸ ماه از کنکورت گذشته و نمیشه.

وارد مدیریت که شدم دیدم بچه ها همگی روحیه عالی دارند و اجتماعی هستند. واقعا زمین تا آسمون با بچه های برق فرق می کردند. دوستای صمیمی الانم همه از همکلاسی هام هستن و این طور شد که من عاشق مدیریت شدم.

لحظه به لحظه از سر کلاس نشتن لذت می بردم واقعا درس می نشست به وجودم.

بسیار خوشحالم که خودم  و به تنهایی بدون مشورت تغییر رشته دادم چون خودم بهتر از هر کسی دیگه ای میدونستم چی میخوام.

من رشته دانشگاهیم هم در ایران و هم در کانادا مدیریت بود اما از سن خیلی خیلی کم زبان بخش اصلی زندگی من بود. جوری دنبالش کردم که به عنوان هدف نهایی میدیدمش اما برای اینکه بتونم موفق تر بشم احتیاج به علم مارکتینگ، برندینگ و … داشتم که خب رشته دانشگاهیم بود و نقطه مثبتی برای من بود.

هر دوی اینها کنار هم توی هر دستاوردی که داشتم تا الان به شدت کمکم کردن.

تجربه مهاجرت میسا

نظر شما در مورد دوران دانشجویی چیست؟

خیلی ناراحتم که توی دانشگاه های ایران دانشجوها نمی تونن معنای واقعی دوران دانشجویی را تجربه کنند. من بعد تغییر رشته ام واقعا خیییلی خاطرات خوبی رو ساختم اما خاطرات بد هم خیلی داتشم اما الان که بهشون فکر می کنم خنده ام می گیره.

من و دوستام معدلامون خیلی بالا بود و جزو نفرات اول دانشگاه بودیم. اما با این وجود یه روز که دوتا امتحان داشتم نذاشتن وارد جلسه بشوم چون لاک داشتم

هرچی گفتم به خدا بعد امتحان میرم پاکش میکنم  و تورو به خدا بذارین من برم امتحانم رو بدم، من شاگرد اول این دانشگام و چرا این کار رو می کنین، نذاشتن و از هر دو امتحانم عقب افتادم. خیییلی اون روز ها ناراحت شدم اما الان خاطره شده

کشورهایی با بیشترین بورسیه تحصیلی | روش کاهش هزینه دانشگاه خارجی | ددلاین اپلای

پس چطوری از کانادا سر دراوردین؟

بلافاصله بعد از اتمام تحصیل کارامو کردم که بیام برای ادامه تحصیل و کار. مهمترین چیز رسیدن به اهدافم بود.

میشه راجع به این رشته که تو کانادا خوندید توضیح اجمالی بدید؟

من رشته  Global BusinessManagement  خوندم. شاخه اصلی رشته ام همیشه مارکتینگ بوده. این رشته رو دوست دارم چون ذهنت رو باز میکنه و بهت یاد میده که ایده هات رو چطوری پرورش بدی و چطوری بیرون از جعبه فکر کنی که اگه یک روز خواستی کسب و کار خودت رو راه بندازی بدونی چه طوری شروع کنی و گسترشش بدی.

کلا کار پیدا کردن سخته، خیلی باید اپلای کنی و خیلی باید روی رزومه ات کار کنی، بلد باشی مصاحبه بدی  . …..

اما اگر تلاش کنی بهش میرسی. در تورنتو اگه کسی در زمینه مارکتیگ کار پیدا کنه بسته به شرح وظایف و عنوان شغلیش می تونه بین ۳۵ هزار دلار تا کمی بیشتر از ۱۰۰ هزار دلار درآمد داشته باشه. میانگینش تقریبا ۵۰- ۶۰ هزار تا است . این اعداد رو طبق glassdoor که پلتفرم کاریابی هست دادم. البته ممکنه کمی کمتر بشه.

تجریبات کار در کانادا برامون تعریف کنید

شاید خیلی ها نیان چیزهایی که من میگم رو بازگو کنند . من اینجا که اومدم توی یک مغازه لباس بچه فروشی، فروشنده شدم و بهم minimum wage می دادن که ساعتی ۱۴ دلار بود. من ۵ روز دانشگاه بودم، آخر هفته ها و هروقت دیگه که وقتم خالی بود، کار می کردم. از محل کار دانشگاه تا محل کارم دو ساعت رفت و ۲ ساعت برگشت بود. حالا فک کن توی سرمای کانادا چقدر سخت بود رفت آمد؛ اونم با وسایل نقلیه عمومی. اما توی سردترین روزایی که خون توی بدنم یخ میزد(خنده)، ثانیه ای به برگشت فکر نکردم و خودم رو برای تصمیم سرزنش نکردم چون میدونستم یه روزی تموم میشه این سختی ها.

خلاصه من همش جاهای مختلف اپلای میکردم و هی ریجکت می شدم تا اینکه یک روز از لویی ویتان برام ایمیل اومد که تبریک می گوییم و شما برای مصاحبه انتخاب شدی. بعد از سه دور مصاحبه قبول شدم  و کلی هم ذوق کردم (خنده)

لباسامون باید سرتاپا مشکی می بود و چون من سه ماه استخدام شده بودم بهم لباس نمیدادن و باید خودم میگرفتم. روز اول کلی تیپ زدم و رفتم. رفتم پیش منیجر گفتم سلام خب من چیکار باید کنم؟

گفت برو دم در!!! گفتم بله ؟؟؟

گفت برو دم در وایسا الکل رو بگیر دستت و هرکی اومد به دستش الکل بزن و سلام علیک کن و بعد راهنمایی کن تا بیاد تو.

و بله!!!! این شغل بنده بود در لویی ویتان. دم در می ایستادم  و خوش امد گویی می کردم. باید از ۹ صبح تا ۷ شب می ایستادم با فقط نیم ساعت تایم غذا

هفته اول پاهام انقدر درد میکرد که نمیتونستم راه برم و میخاستم استعفا بدم. اما نکردم. گفتم شاید یک موقعیت عالی پیش بیاد برام  و پس می مونم و از دستش نمیدم. حتی اگه هم موقعیت عالی پیش نیاد، کلی آدم های پولدار و بیزینس من می بینم و می تونم با طرز فکرشون آشنا بشم.

شانس خوب من زد و هفته دوم کارم، تورنتو وارد قرنطینه شد. ما همچنان باز بودیم اما مشتری داخل نمیومد. سفارش آنلاین و تلفنی می گرفتیم. اون موقع یه ذره کارم از دم در وایسادن دراومد و تبدیل به گرفتن سفارش شد. ( حالا اینارو میگم که هیچ، توی تمامی این دوران یوتیوب بخش اصلی زندگیم بود. یعنی بعد کار می رفتم به علاقه ام میپرداختم و با تمام خستگی و پا درد). کارم ۱ ماه زنگ زدن به بیش از ۱۰ هزار مشتری لویی ویتان بود که ببینم چیزی میخوان یا نه.

بعضی اوقات هم بیکار می شدم و جو مدلینگ منو میگرفت (خنده)

بعضی وقتها هم شیپینگ که داشتیم باید چک می کردم که همه چی سالمه.

بعضی روزها هم میرفتم انبار رو مرتب میکردم.

بعضی وقت ها توی مغازه که بودم، یک سریا میومدن منو میشناختن، بخصوص اون مغازه قبیله که توی منطقه ایرانیا بود. میومدن و میگفتن اوااااا میسا جون!!!! شما اینجا کار میکنی؟ میگفتم بله!!!

همین بهم انگیزه میداد که چقدر خوشبختم. ببین چقدر ادم میشناسن منو. پس همینجور ادامه بده که یک روزی این همه سختی تموم میشه.

پدر شما از لحاظ مالی می تونند شما رو ساپورت کنند اما چرا درخواست نمی کردید؟

من ۲۶ سالم بود که اومدم کانادا. چرا با ۲۶ سال سن، پدرم باید هزینه های زندگی من رو بدهند. من خودم خجالت می کیشدم با این سن بگم بابا پول میدی؟

مسلما پدر من همیشه هر چیزی رو که بخوام رو برام فراهم میکنه. مثل اینکه هزینه دانشگاهم رو میدادن و من نمی تونستم و نداشتم ترمی ۸- ۹ هزار دلار شهریه بدهم.  همیشه قدر دان پدرم هستم که توی این مسیر کمک کردن به من از همه لحاظ و روزی که بتونم، هزار برابرش رو برای پدر و مادرم جبران میکنم.

در ایران درامد داشتید یا خونه پدریتون بودید؟

پیش پدر و مادرم بودم و پدرم همیشه بهم کمک می کرد اما از ۱۷-۱۸ سالگی تدریس رو خیلی جدی شروع کردم  و دستم توی جیب خودم بود.

یعنی با فاند پذیرش نگرفتید ؟

نه متاسفانه رشته های علوم انسانی در خیلی از کالج ها و دانشگاه ها بهشون فاند تعلق نمی گیره. با اینکه معدلم بالا بود اما نتونستم بورسیه بگیریم.

چطوری این همه ویدیو یوتیوب درست می کنی، خیلی کار وقت گیریه و چند نفر هستید؟

برای یوتیوب من و دوستانم (حنا  و محمد) ویدیو آماده می کنیم. یوتیوب کار اصلی منه. هرکی بهم بگه چیکاره هستی من میگم یوتیوبر هستم. در حالتی که باشم باید درس آماده کنم. قبل رفتن از ایران، یک ماه روزی ۱۰-۱۵ تا ویدیو می گرفتم، چون میدونستم بیام کانادا تا چندماه درگیر هستم. اما ۲ ماه بعد از مهاجرت دوباره شروع شد.

متولد چه سالی هستید؟

۳۰ آبان ۱۳۷۲

از مسیری که رفتی در کل راضی هستید؟ اگر به عقب برگردی باز مهاجرت میکنی؟

بله. اگر بتونم زمان رو به عقب برگردونم، خیلی زودتر میومدم اینجا، اما سوالی که ذهنم رو درگیر میکنه اینه که آیا به این دستاورهام میتونستم برسم ؟

چون با برگردوندن زمان به عقب، خیلی چیزها عوض میشه و من عاشق شرایط الان هستم، همکارام، شماها، فضایی که در اختیار دارم و اگر قرار باشه برگردم عقب و این شرایط رو از دست بدم جوابم نه است.

چطوری وسط این همه شلوغی ورزش حرفه ای می کنید؟

باید ورزش کنم، یکی از راه هایی است که انرژی منفی رو از من دور میکنه. همچنین اگر میخواین عملکرد بالایی داشته باشین و ذهنتون خوب کار کنه باید به خودتون، سلامتیتون و تغذیه تون اهمیت بدید. من الان ۶ یا ۷ ماهی هست که هر روز با یوتیوب پنل سیدنی ورزش میکنم.

عضویت در کانال یوتیوب فرازبان

بورسیه DAAD | هزینه تحصیل ارشد در کانادا | اپلای سوئد | ایمیل ریمایندر

دیدگاه کاربران
  • Paya 1 سپتامبر 2021 / 22:08

    خیلی خوب بود. از این مصابحه ها بیشتر بگذارید

    • قاسم هاشمی 24 دسامبر 2023 / 00:20

      درود
      حتما انجام میشود.

  • سارا 28 آگوست 2022 / 05:46

    سلام ببخشید «یوتیوب پنل سیدنی ورزش» میشه لینک شو بزارید؟ ? ممنون

  • حسن معصومى 18 دسامبر 2023 / 01:42

    با عرض سلام و عرض ارادت من هم در كشور كانادا در شهر ونكوور زندگى ميكنم از روزى كه ميسا در يوتيوب ويدئو گذاشت من با ايشان آشنا شدم ميسا مظهر يك دختر واقعى ايرانيست جذاب خوشرو دوست داشتنى بقول مايا آنجلو “ممکنه با شکست های زیادی روبرو بشی، اما نباید شکست خورده باشی!در واقع، ممکنه لازم باشه با شکست هایی روبرو بشی تا بفهمی که چه کسی هستی،بر چه چیزی غلبه میکنی، و چطور می تونی همچنان از پسش بر بیای …” اين جمله معروف در مورد ميسا صدق ميكنه و من از خداوندميخوام اين دختر زيباو ناز كشور عزيزمان ايران مثل هميشه موفق ،شادو پيروزباشندو خدايا كمك كن روزى بيايد كه ايشان يكى اساتيدموفق و بزرگ در كشورعزيزمان باشند وضمنا خودش بدونه همه كه كسانى كه با ايشان آشنائى دارند از هر طبقه ميسا رو ازصميم قلب دوست دارند .ميسا عزيز خدا نگهدارت باشه مواظب خودت باش لطفا.

    • قاسم هاشمی 24 دسامبر 2023 / 00:18

      درود
      ممنون از به اشتراک گذاشتن نظر خوبتون.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

توسط
تومان